( 3331)آن مرید شیخ بد گوینده را |
|
آن به کفر و گمرهی آکنده را |
( 3332)گفت خود را تو مزن بر تیغ تیز |
|
هین مکن با شاه و با سلطان ستیز |
( 3333)حوض با دریا اگر پهلو زند |
|
خویش را از بیخ هستی بر کند |
( 3334)نیست بحری کو کران دارد که تا |
|
تیره گردد او ز مردار شما |
( 3335)کفر را حد است و اندازه بدان |
|
شیخ و نور شیخ را نبود کران |
( 3336)پیش بی حد هرچه محدود است لاست |
|
کل شیء غیر وجه الله فناست |
( 3337)کفر و ایمان نیست آنجایی که اوست |
|
زآن که او مغزست و این دو رنگ و پوست |
( 3338)این فناها پردهْ آن وجه گشت |
|
چون چراغ خفیه اندر زیر طشت |
( 3339)پس سَر این تن حجاب آنسَر است |
|
پیش آن سَر این سَر تنکافر است |
تیغ تیز: نفوذ باطنی شیخ یا عنایت حق نسبت به اوست.
حوض: آدم ناآگاه.
دریا: منظورشیخ است ، مرد آگاه.
پهلو زدن: یعنی خود را با بزرگان برابر دیدن.
کفر را حد است: «کفر» در اصطلاح عالمان علم کلام تصدیق نکردن رسول (ص) است در آن چه فرمود، چنان که «ایمان» تصدیق گفته اوست. «حد» در لغت به معنى اندازه و کرانه است و در اصطلاح منطقیان تعریف چیزى است به جنس و فصل. پس کفر به هر دو معنىِ لغوى و اصطلاحى حکایت از محدودیت کند. علاوه بر آن، در معنى مصطلح کلامى کفر و ایمان از اوصاف بنده مکلّف است. و آن که تکلیف بر بنده مىنهد حضرت حق است جلّ و علا. به گفته مولانا کسى که از مکان و زمان گذشته و با حق یکى شده است، فراتر از آن است که در باره کفر و ایمان او بحث شود.
کُلُّ شىء: هر چیز جز وَجهُ اللَّه فناء است. برگرفته است از آیه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ: هر چیز تباه است جز وجه او.»[1] «وجه» در این آیه معنیهاى متعدد شده، است: ذات پروردگار، کردار صالح، جهت. اما «وجه اللَّه» در اصطلاح عارفان معنیى جز اینها دارد و آن فیض حضرت حق است که همه جا را فرا گرفته، بلکه جز آن هیچ نیست:
هر که اندر وجهِ ما باشد فنا کُلُّ شىءٍ هالکٌ نبود جزا؟
3053 4/ د/ 1
وجه چه بود مجمع حسن بتان باغ دل بستان عشق عاشقان
وجه او بىپرده چون مشرق شود دیدهها را مُفنِىُ و مُغرِق شود
(مظفر کرمانى، به نقل از فرهنگ مصطلحات عرفاء، ص 412)
فناها: فانى شدنىها، همه آن چه در این جهان هستى است.
این فناها: اشاره به همه موجودات فناپذیر عالم خاک است .
آن وجه: یعنی وجهالله.
خُفیه: مخفى، پنهان شده.
طشت: لگن، جامه فانوس. مولانا در دیوان کبیر به جاى طشت، «لگن» آورده است.
مست شد باد و ربود آن زلف را از روى یار چون چراغ روشنى کز وى تو برگیرى لگن
(دیوان کبیر، ب 20701)
آورد برون گردون از زیر لگن شمعى کز خجلت نور او بر چرخ نماند اختر
(دیوان کبیر، ب 10824)
سَرِ این تن: یعنی زندگی جسمی و چسبیدن به این دنیا کنایه از عقل جزوى که به وسیله آن کشف حقیقت خواهند.
آن سر:یعنی عالم غیب. وجود مادی، در پیشگاه حقیقت، کفرآمیز است و باید آن را خوار کنی تا نور ایمان بر تو بتابد.کنایه از عقلى که بىواسطه حقیقت را دریابد.
(3331) مرید شیخ به آن کسى که از شیخ بد گویى کرده با کفر و گمراهى قرین شده بود. (3332) گفت: حذر کن از اینکه خود را بتیغ تیز آشنا کنى و با شاه و سلطان ستیزه نمایى. (3333) حوض اگر با دریا پهلو بزند هستى خود را از بیخ و بن همىکند. (3334) دریا بىپایان است و از مردار شما تیره نخواهد شد.
( 3335) کفر محدود است ولى شیخ و نور شیخ حدى نداشته و بىپایان است ( 3336) در پیش یک لا یتناهى و غیر محدود هر محدودى هیچ و هر چیز جز وجه خداوندى فانى است ( 3337) آن جا که او است کفر و ایمانى نیست زیرا که او مغز است و کفر و ایمان دو رنگ یاد و پوست هستند ( 3338) اینها که فانیند حجاب آن وجه خداوندى مىباشند چون چراغى که در زیر طشت پنهان شده باشد ( 3339) پس سر این تن که نیکوترین عضو مىباشد حجاب آن سر و پرده وجه اللَّه است و در پیشگاه شیخ این سر تن کافر و حجاب حقیقت شیخ است.
بدگمانی برای این است که شخص، نسبت به حقایق الهی بیگانه است و چنین بدگمانیای در مرد حق اثری ندارد. مولانا در ادامه، مردان حقی که مورد اتهام قرار میگیرند را مانند ابراهیم خلیل میبیند که آتش نمرود بر او گلستان شد. مردان حق، بالاتر از کفر و ایمانند؛ زیرا مفهوم این کلمات، مربوط به زندگی جهان خاکی و عالم محدود ماست. شیخ به بیکرانی حق پیوسته است و نورش هم بیکران است. پس در برابر بیکرانی حق و برای آنها که به حق رسیدهاند، همهْ حرفهای این دنیا دیگر تمام شده است و هرچه جز پروردگار باشد، فناست:«کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ »[2] کسی که با خدا پیوند یافته باشد، بالاتر از آن مرحلهای است که در آن صحبت کفر و ایمان پیش میآید. با اینکه همه چیز، جز وجهالله فناپذیر است، اما همین فناپذیرها "حجاب" دیدن وجهالله است و چهرهْ حق، مانند چراغی که در زیر طشت پنهان باشد، در پشت این آفرینش صوری مخفی است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |